بنگر

گذری به باورها و پذیرفته های عام و خاص و آغاز پروسه ای از بحث و تبادل نظر موضوعات سیاسی اجتماعی فرهنگی و .

بنگر

گذری به باورها و پذیرفته های عام و خاص و آغاز پروسه ای از بحث و تبادل نظر موضوعات سیاسی اجتماعی فرهنگی و .

هنر بومی

 

بحثی کوتاه در باره هنر بومی یا محلی در ایران


کوششم دامن زدن به بحثی در باره هنر است که بتواند برداشتی مناسب  از هنر را در بین خوانندگان ترویج دهد. من نویسنده نیستم ٬ مسلما این نوشته دارای اشکالات فراوان در زمینه نگارش می باشد. ادعایی در کار نیست ٬ این نوشته انعکاس نظرات شخصی است و قدر مسلم بسیاری از خوانندگان با آن موافق نیستند و شاید بسیاری این طرز نگرش به هنر نپذیرند اما باکی نیست زیرا این فقط ابراز عقیده است و ابراز عقیده مغایر هیچ قانونی نیست.

امیدوارم دوستان گرامی با راهنمایی ها ی خود مرا یاری دهند تا بینش خود را در مورد هنر ارتقا دهم.

از هنر تعاریف مختلفی ارایه شده و هر کدام به نوبه خود حقایقی در بر دارند. در اینجا سعی میشود بیشتر به پیرامون ؛؛هنر بومی یا محلی؛؛پرداخته شود. اما قبلا می باید اندکی در مورد هنر بطور کلی گفته شود .

هنر بازگو کننده گرایشات متعدد جامعه است که هنرمند این گرایشات زا با کشیدن به گستره ایدؤلوژویکی خود در اشکال مختلف به معرض دید اجتماعی که در آن رشد کرده و با خصوصیات آن آشنایی دازد می گذارد وامید دارد که کمک کند تا اجتماع در مورد شیوه ارایه این گرایشات به تفکر بپردازد.

هنر بومی یا محلی آثاری است که شکل خاص خود را در حیات اجتماعی یک ملت حفظ کرده و از چهار چوب آن اجتماع کوچک خارج نشده و تنها بازگوکننده خصوصیات فکری گذشته و حال حیات این جامعه است. شیرازه هنر بومی آداب و رسوم و فرهنگ حاکم در میان ملتی است که از روابط خارج از خود آنچنان تاثیری نپذیرفته و هسته خود را حفظ کرده است ٬ این هنر بعلت محدود یتش در رابطه ساده ای یک ملت مشخص و باز نمایاندن واقعیت صرف فضای موجود آن جامعه دارای نارساییهای در حوضه فعالیت خود نیز می باشد و از اینرو آثاری نیست که قادر باشد گذشته و حال را با آینده متصل سازد. اگر قرار باشد هنر برای بهزیستی انسان تلاش نماید اینجاست که این هنر (هنر بومی) دیگر دست از تلاش بر می دارد زیرا به همان علت محصور بودنش در خود واقعیت جهان کنونی را از یاد می برد و دیگر مقام خود را در نبرد و آزاد سازی انسان از دست میدهد و آن برداشتی را که  ٬٬ نیچه ٬٬ متفکر آلمانی از هنر بعنوان اینکه٬٬ هنر توانایی بخصوصی است که انسان بوسیله آن می تواند آنچه را خود در عالم معنی مشاهده کرده است بدیگران بفهماند٬٬ داشت ٬  خود به عامل باز دارنده اجتماع بدل میگردد وبه ترویج این برداشت از هنر می پردازد که تنها وظیفه اش زیبایی بخشیدن به زندگی است و رنگ و شکل را بخدمت میگیرد. البته زیبایی خود لازمه آثار هنری است اما این گرایش خود در خدمت منظور هنرمند است نه خود به هدف اصلی هنرمند تبدیل شود. هنرهای محلی به زیبایی به عنوان محور اصلی حیات خود می نگرد و دیگر جنبه های زندگی را تابع آن می داند. انگیزه های روانی که در پس این گرایش به زیبایی قرار دارد در جاهای مختلف متفاوت است اما یکی از عوامل مهم روی آوری  به این گرایش در آثار هنری  پذیرفته نشدن هنرمند بومی از طرف جامعه است.

وقتی مردم زبان هنرمند را نفهمند خود را نو میدانه در تضاد با جامعه می بیند و آن لحظه است که به فکر روی آوری به شکل از ارایه ایده ای میپردازد که عام پسند باشد و این آغاز انحرافات بعدی در شیوه کار هنرمند می باشد. این روند تا بجایی دنبال میشود که دیگر هدف اصلی گم می شود و از آنجاییکه که اثر هنرمند محلی بیشتر احساسی است تا عقلانی جنبه های شخصی یعنی ذوق و سلیقه در خلق آثار بیشتر نقش بازی می کنند تا شرایط محیط اجتماعی و عقل.

عامل دیگری که به هنر محلی حالت بی تفاوتی در روند رو به رشد جهان می بخشد قومی بودن اعتقادات معنوی و مذهبی در جامعه ایران است که این خود عامل بس مهمی است که از هنر محلی بعنوان عصایی استفاده می نماید. به عنوان مثال هنر نقاشی در روستاهای ایران به ترسیم تصاویری از رهبران مذهبی آنهم به شکلی که زیبایی بخشیدن به تصاویر خود امر مهمی می نماید را می توان نام برد٬ یعنی تصاویر را از شکل عادی خود نیز خارج میسازد. البته وارد این بحث نمی شویم زیزا این خود احتیاج به بررسی دقیقتر تاریخ جامعه یا جوامع ملیتهایی که در دوران مختلف در ایران می زیسته اند دارد.

 در هنر بومی  ایرانیان گمان به انسان بعنوان معیار همه چیز و تلاش برای بهزیستی و تکامل روابط جایی ندارد بلکه میل و علاقه او در نحوه نگرش به جامعه است٬ یعنی اینکه او میخواهد جامعه اش را چگونه ارزیابی کند معیار کار اوست.